تجزیه و ترکیب دعای هفتم صحیفهی سجادیه
تجزیه و ترکیب دعای هفتم صحیفهی سجادیه
یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.
ای آنکه گرهِ کارهای نا خوشایند به او و گشوده میشود!
و ای آن که سختیِ دشواریها با او آسان میگردد!
و ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی از او طلب میشود!
«یا»: حرف نداء
«مَن»: اسم موصول، منادا، محلّاً منصوب؛ زیرا «یا» نائب از فعل اُنادي است و «مَن» مفعول به است.
«تُحَلُّ»: صله، فعل مجهول
«بِه»: جار و مجرور متعلِّق به تُحَلُّ
«عُقَدُ»: نائب فاعل فعل تُحَلُّ، مضاف، جمع مکسر، مفردش: عُقدَة
«المکارِه»: مضاف إلیه، جمع مکسر، مفردش: المَکرَه
«ال»: استغراق افراد
«و»: عاطفه
«یا»: حرف نداء
«مَن»: مانند جملهی قبل
«یُفثَأ»: فعل مجهول، صله
«حَدُّ»: نائب فاعل، مضاف
«الشَّدائد»: مضاف إلیه، جمع مکسر، مفردش: شدید
«و»: عاطفه
«یُلتَمَسُ»: صله، فعل مجهول
«مِنه»: جار و مجرور متعلِّق به یلتمس
«المخرجُ»: اسم مکان، نائب فاعل
«إلی رَوحِ»: جار و مجرور متعلِّق به یُلتمس
«الفرج»: مضاف إلیه
ترکیب جملات:
«یا مَن…المکارِه»: مستأنفه و محلّی از إعراب ندارد.
«تُحَلُّ…»: جملهی صله و محلّی از إعراب ندارد.
«یا مَن…الشّدائد»: عطف به یا من تُحلّ و محلّی از إعراب ندارد.
«یُفثَأ…»: جملهی صله و محلّی از إعراب ندارد.
«یا مَن…الفرج»: عطف به یا من تُحلّ و محلّی از إعراب ندارد.
«یُلتَمَس…»: جملهی صله و محلّی از إعراب ندارد.
ذلتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ
دشواریها به لطف تو آسان شد و وسایل زندگی و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آمد و قضا به قدرتت جاری شد و همهچیز به اراده تو روان شد.
«ذَلَّت»: فعل ماضی، صیغهی ۴، مبنی بر فتح به خاطر اتصالش به تاء تانیث،
«لِقدرَتِك»: جار و مجرور متعلّق به «ذَلّت»، «کاف»مضاف إلیه و محلّاً مجرور
«الصِّعابُ»: فاعل و علامت رفع، ضمّه آخرش
«و»: حرف عطف و مبنی بر فتح
«تَسبَّبَت»: فعل ماضی، صیغه چهار، باب تفعُّل، مبنی بر فتح
«بلُطفِكَ»: جار و مجرور متعلق به تَسبّبَت و «کاف»مضاف إلیه
«الأسبابُ»: جمع مکسّر، فاعل تسَبَّبَت
«و»: عاطفه
«جرَی»: فعل ماضی، صیغه یکم، مبنی بر فتحهی مقدّر
«بِقدرتِك»: جار و مجرور متعلّق به جَرَی
و «کاف» مضاف إلیه
«القَضاءُ»: فاعل جَرَی
«و»: عاطفه
«مَضَتْ»: فعل ماضی، صیغهی چهار، مبنی بر فتحهی مقدّر، و لام الفعل در التقاء ساکنین با تاء تأنیث افتاده است.
«علی إرادَتِکَ»: جار و مجرور متعلِّق به مَضَتْ
و «کاف» مضاف إلیه
«الاشیاءُ»: جمع مکسّر، فاعل مَضَتْ
ترکیب جملات:
«ذلَّتِ الصِّعابُ»: مستأنفه و محلّی از إعراب ندارد.
«تسبَّبتِ الاسبابُ» ، «جَرَی القَضاءُ» و «مَضَتِ الاشیاءُ» محلّی از إعراب ندارند؛ زیرا عطف به جمله: ذلَّت الصِّعابُ، شده اند.
هی بِمَشِیتِك دُونَ قَوْلِك مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِك دُونَ نَهْیك مُنْزَجِرَةٌ.
تنها به خواست تو بیآنکه فرمان دهی، همهچیز فرمان برد، و هر چیز محض ارادهات بیآنکه نهی کنی از کار بایستد.
«فاء»: استینافیه
«هى»: ضمیر منفصل مرفوعی، محلّاً مرفوع (مبتدا)
«بِمَشیَّتِكَ»: جار و مجرور متعلّق به «مُؤْتمِرَة»، «کاف» مضاف إلیه
«دونَ»: مفعول فیه برای «مشیة»
«قولِك»: مضاف إلیه و مضاف، «کاف» مضاف إلیه
«مُؤتَمِرَةٌ»: اسم فاعل باب إفعال، خبر برای «هی»
«واو»: حرف عطف
«بِإِرَادَتِك»: جار و مجرور متعلِّق به «مُنزجِرة»
«دُونَ»: مفعول فیه برای «إرادة»
«نَهْیك»: مضاف إلیه و مضاف، «کاف» مضاف إلیه
«مُنْزَجِرَةٌ»: اسم فاعل باب إفعال، عطف به «مؤتمِرة»
ترکیب جملات:
«هی…مُؤتَمِرَة»: مستأنفه و محلّی از إعراب ندارد.
انت الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ
تویی خوانده شده در تمام دشواریها و تویی پناهگاه در بلیات و گرفتاریها، غیر از بلایی که تو دفع کنی بلایی برطرف نگردد و گرهی نگشاید مگر تو آن را بگشایی.
«أنتَ»: مبتدا، ضمیر منفصل مرفوعی
«المَدعُوُّ»: خبر، علامت رفع: ضمه
«لِلمُهِّماتِ»: جار و مجرور متعلّق به المدعوّ
«واو»: حرف عطف
«أنتَ»: مبتدا، ضمیر منفصل مرفوعی
«المَفزَعُ»: اسم مکان، خبر، علامت رفع: ضمه
«فِی المُلِمَّاتِ»: جار و مجرور متعلّق به فعل مقدّر
«لایَندَفِعُ»: «لا» حرف نفی غیر عامل،
«یندفع»: فعل مضارع و علامت رفع: ضمّه
«منها»: جار و مجرور متعلّق به «یندفع»
«إلّا»: حرف استثناء، ملغیٰ از عمل
«ما»: اسمیه معرفه ناقصه(موصوله) و محلّاً مرفوع، فاعل برای «یندفع» یا بدل از فاعل محذوف
«دَفَعْتَ»: فعل ماضی صیغه هفت، مبنی بر سکون
«تَ»: ضمیر متصل مرفوعی، فاعل
و «ه» مفعول به محذوف است که عائد صله نیز همان ضمیر مفعولی است. (مادَفَعتَه)
«واو»: عاطفه
«لایَنکَشِفُ»: «لا»حرف نافیه غیر عامله، «ینکشف» فعل مضارع و علامت رفع به ضمّه
«منها»: جار و مجرور متعلّق به «یَنکَشِفُ»
«إلّا»: حرف استثناء، ملغیٰ از عمل
«ماکَشَفتَ»: مثل «ما دَفَعتَ»
ترکیب جملات:
«انتَ المَدعُوُّ»: محلی از إعراب ندارد. (مستأنفه)
«انتَ المَفزَعُ»: محلّی از إعراب ندارد به خاطر عطفش به جملهی «انتَ المَدعُوُّ».
«لایَندَفِعُ»: محلّاً منصوب، جملهی حالیه
«دفَعتَ»: محلّی از إعراب ندارد. (جمله صله)
«لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ»: مثل «لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ»
وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
«واو»: استینافیة
«قد نَزَلَ»: (قد) حرف تحقیق و(نزل) فعل ماضی، صیغه یکم و مبنی بر فتح
«بِیْ»: جارومجرور متعلق به(نزل)
«یا رَبِّ»:(یا) حرف نداء و (ربِّ) منادی مضاف، تقدیرا منصوب و مضاف الیه(یاء) متکلم محذوف که کسره دلالت دارد به آن.
«مَا»: معرفة ناقصه(موصول اسمی) و محلا مرفوع، چون فاعل برای(نزل) هستش.
«قَد تَکَأَّدَنِی»:(قد) حرف تحقیق،(تکأدَ) فعل ماضی، صیغه یک مبنی بر فتح،(نِ) نون وقاعة،(یاء) ضمیر متصل منصوبی(مفعول به)
«ثِقْلُه»:(ثقل) فاعل و علامت رفع به ضمة،(هاء) ضمیر متصل مجروری(مضاف الیه)
«واو»: حرف عطف
«أَلَمَّ»: فعل ماضی، باب افعال
«بِی»: جارومجرور متعلق به(ألّمَ)
«ما»: معرفة ناقصه(موصول اسمی) و محلا مرفوع، چون فاعل برای(ألم) هستش.
«بَهَظَنِی»: (قد) حرف تحقیق،(بحظ) فعل ماضی، صیغه یک مبنی بر فتح،(نِ) نون وقاعة،(یاء) ضمیر متصل منصوبی(مفعول به)
«حَملُه»: (حملُ) فاعل و علامت رفع به ضمة،(هاء) ضمیر متصل مجروری، مضاف الیه
ترکیب جملات:
«قد نزل…..»: محلی از اعراب ندارد(جمله مستأنفه)
«یارَبِّ»: محلی از اعراب ندارد(جمله معترضه)
«قدتکأدنی…»: محلی از اعراب ندارد(جمله صله)
«أَلمّ….»: محلی از اعراب ندارد، عطف به جمله(قد نزل)
«بَهظنی…»: محلی از اعراب ندارد(جمله صله)
وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَیّ وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَیّ.
و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کردهای و به اقتدار خود متوجه من نمودهای.
«واو»: استینافیة
«بِقدرتِکَ»: جارومجرور متعلق به(أورد) و(کاف) ضمیر متصل مجروری، مضاف الیه
«أَوْرَدْتَه»: (أوردتَ) فعل ماضی، صیغه هفت، مبنی بر سکون و(تاء) ضمیر متصل مرفوعی، فاعل و(هاء) ضمیر متصل منصوبی، مفعول به
«علیَّ»:(علی) حرف جر(یاء) ضمیر متصل مجروری و محلا مجرور و حرکت فتحه به خاطر دفع التقاء ساکنین است. و جارومجرور متعلق به فعل(أورد)
«واو»: حرف عطف
«بِسلطانِکَ»:جارومجرور متعلق به(وجّهتَ)، (کاف) ضمیر متصل مجروری، محلا مجرور
«وَجَّهتَه»: فعل ماضی، صیغه هفت، مبنی بر سکون، (تاء) ضمیر متصل مرفوعی، فاعل، (هاء) ضمیر متصل منصوبی،مفعول به
«الیَّ»: مثل(علیَّ) و متعلق به(وجهت)
ترکیب جملات:
«أورد…..»: محلی از اعراب ندارد(جمله مستأنفه)
«وجهته….»: محلی از اعراب ندارد، عطف به جمله(أورد)
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
«فاء»: استینافیة
«لا مصدرَ»: (لا) حرف نفی جنس، (مصدر) اسمش و مبنی بر فتح محلا منصوب و خبرش محذوف(موجودٌ)
«لما»: (لام) حرف جر و برای تقویت عاملش امده و نیازی به متعلق ندارد چون زائده است و(ما) اسم موصول محلا مجرور و محل(لام و ما) باهم منصوب، مفعول به(مصدر)
جملات «ولَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ» ترکیبشان مثل جمله(لَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ)
ترکیب جملات:
«لا مصدر…..»: محلی از اعراب ندارد(جمله مستأنفه)
جملات«ولَا صَارِفَ…، وَ لَا فَاتِحَ…، وَ لَا مُغْلِقَ…، وَ لَا مُیسِّرَ…، وَ لَا نَاصِرَ…» محلی از اعراب ندارند(عطف به جمله مسانفه) شدند.
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به فضیلت خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و عطا کن به من در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، نیکویی دیدنت را، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
«فصلِّ»: (فاء) حرف استیناف «صَلِّ»فعل امر، صیغه، مبنی بر حذف حرف علة و(انت) مستترفاعل
«علی محمد»: جارومجرور متعلق به(صلِّ)
«واو»: حرف عطف و مبنی بر فتح
«آلِه»: عطف به (محمد) و (هاء) ضمیر متصل مجروری
«واو»: حرف استینافیة
«اِفْتَحْ لِی»: فعل امر، مبنی بر سکون و فاعلش ضمیر مستتر(انتَ) ، (لی) جارومجرور متعلق به(افتح)
«یا ربِّ»: (یاء) حرف نداء، (ربّ) منادی مضاف به حذف مضاف الیه و تقدیرا منصوب، و کسره دلالت کننده بر مضاف الیه محذوف که(یاء) متکلم بوده
«بابَ الفرجِ»: (باب) مفعول به و (الفرج) مضاف الیه
«بطَولِکَ»: جارومجرور متعلق به(افتح)و (کاف) مضاف الیه
«واو»: عاطفه
«اِکسِرْ»: مثل(اِفتَح)
«عنّی»: (عَن) حرف جر ، (نون) وقایة به صورت وجوبی بین(عن) و (یاء) متکلم می آید ، (یاء) ضمیر متصل مجروری،مضاف الیه
«سُلطانَ الهمِّ»: (سلطان) مفعول به و (الهم) مضاف الیه
«بِحَولِکَ»: جارومجرور متعلق به(اکسِر) و (کاف) مضاف الیه
«واو»:حرف عطف
«أَنِلْنِی»: (أنِلْ)فعل امر از باب افعال، صیغه هفت، مبنی بر سکون و فاعلش ضمیر مستتر(انتَ) ، (نون)وقایة ، (یاء) مفعول به اول و محلا منصوب
«حسنَ النظرِ»:(حسن) مفعول به دوم ، (النظر) مضاف الیه
«فیما شَکَوْتُ»: (فی) حرف جر ، (ما) اسم موصول محلا مجرور ، (شکوتُ) فعل ماضی، صیغه سیزده و(تاء) ضمیر متصل مرفوعی،فاعل و عائد صله محذوف
«واو»: حرف عطف
«أذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ»: مثل (أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ)
«واو»: حرف عطف
«هَبْ لِی»: (هب) فعل امر از ماده(وهب)، فاعل (انتَ)مستتر ، (لی) جارومجرور متعلق به(هب)
«مِن لَدُنْك»: جارومجرور متعلق به(هب) ، (کاف) ضمیر متصل مجروری، مضاف الیه
«رحمةً»: مفعول به
«واو»: حرف عطف
«فَرَجاً هَنِیئاً»: (فرجا) عطف به(رحمة) و (هنیئا)صفت برای(فرج)
«واو»: حرف عطف
«اِجعَلْ»: فعل امر حاضر، صیغه هفت، و (انتَ) مستتر فاعلش
«لِی»: جارومجرور ، متعلق به(اجعل)
«مِن عِندَک»: جارومجرور متعلق به(اجعل) و (کاف) مضاف الیه
«مَخرَجاً»: مفعول به برای(اجعل)
«وَحِیّاً»: نعت برای(مخرج)
ترکیب جملات:
«فَصَلِّ…..»: مستأنفه و محلّی از إعراب ندارد.
«افتح لی بابَ»:محلی از اعراب ندارد(عطف به جمله ماقبل)
«یاربّ»:جمله معترضه
جملات«اکسر عنّی….. و انلنی حسنَ……. و اذقنی حلاوة…… و هب لی من لدنک…….. و اجعل لی من عندک…..»: هیچکدام محلی از اعراب ندارد.
و لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي یَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً
و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار. ای پروردگارِ من! از آنچه بر سرم آمده، از جهت توان به تنگ آمدم و بهخاطر تحمّلِ آن چه بر من عارض شده، از جهت دغدغه آکنده گشتهام.
«و»: عاطفه
«لا تشغلْني»: «لا» ناهیه، «تشغلْ» فعل مجزوم، فاعلش أنت مستتر، «ن» وقایه، «ي» مفعول به
«بالإهتمام»: جار و مجرور متعلّق به لا تشغلني، «ب» سببیت، «الإهتمام» مجرور و مصدر باب افتعال
«عَن تعاعد»: جار و مجرور متعلّق به لا تشغلني، «عَن» حرف جر، «تعاهُد» مجرور، مصدر باب تفاعل و مضاف
«فروض»: مضاف إلیه، جمع مکسّر، مضاف
«ك»: مضاف إلیه، ضمیر متّصل مجروری
«و»: عاطفه
«استعمال»: معطوف به تعاهد، مصدر باب استفعال، مضاف
«سُنّة»: مضاف إلیه و مضاف
«ك»: مضاف إلیه، ضمیر متّصل مجروری
«ف»: استینافیه
«قد»: حرف تحقیق
«ضقتُ»: فعل و فاعلش «تُ»، از ریشهی ضيق
«قد ضقتُ»: ماضیِ نقلی
«لِما»: جار و مجرور متعلّق به ضقتُ، «لـِ» حرف جر، «ما» اسم موصول
«نزل»: فعل ماضی، صله، فاعلش هو مستتر که عائد صله است.
«بي»: جار و مجرور متعلّق به نزل، «ب» الصاق، «ي» ضمیر متّصل مجروری
«یا رَبِّ»: «یا» حرف نداء، جانشین فعلِ «أُنادي»، «ربِّ» مفعول به برای فعل اُنادي، ربِّ در اصل ربّي بوده که یاء متکلّم حذف شده و کسرهی ماقبل یاء باقیمانده است.
«ذَرْعاً»: تمییز نسبت برای برطرف کردن ابهام در نسبت ضقتُ
«و»: عاطفه
«امتلأتُ»: فعل ماضی صیغهی سیزدهم، فاعلش «تُ»، این فعل عطف شده است به فعل «ضقتُ»
«بِحَمْلِ»: جار و مجرور متعلّق به امتلأتُ، «ب» سببیت، «حمل» مجرور و مضاف
«ما»: اسم موصول مشترک، مضاف إلیه و محلّاً مجرور
«حَدَثَ»: فعل ماضی، صله، فاعلش هو مستتر که به «ما» بر میگردد.
«عَليَّ»: جار و مجرور متعلّق به حدث
«هَمّاً»: تمییز نسبت برای نسبت امتلأتُ
ترکیب جملات
«لا تشغلني…»: عطف شده است به «صلِّ…» و چون جملهیصلِّ محلّی از اعراب ندارد، این جمله هم به تبع محلّی از اعراب ندارد.
«قد ضقتُ…»: جملهی مستأنفه و محلّی از اعراب ندارد.
«نَزَلَ…»: جملهی صله و محلّی از اعراب ندارد.
«یا ربِّ»: جملهی معترضه و محلّی از اعراب ندارد.
«امتلأتُ…»: عطف به جملهی «قد ضقتُ» شده است که مستأنفه است؛ بنابراین محلّی از اعراب ندارد.
«حَدَثَ»: جملهی صله و محلّی از اعراب ندارد.
و انْتَ الْقَادِرُ عَلَىٰ کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فيه
و تنها تو میتوانی آنچه به آن مبتلا شدم را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی.
«و»: احتمال دارد که عاطفه باشد و احتمال دارد که حالیه باشد.
«أنتَ»: مبتدا
«القادر»: اسم فاعل، خبر
«علیٰ کشفِ»: جار و مجرور متعلّق به القادِر، «کشفِ» مضاف
«ما»: اسم موصول مشترک محلّاً مجرور، مضاف إلیه
«مُنیتُ»: فعل ماضی مجهول، فاعلش «تُ»، صله
«به»: جار و مجرور متعلّق به مُنیتُ، «ـه» ضمیر عائد صله
«و»: عاطفه
«دفعِ»: عطف شده است به «کشفِ»، مضاف
«ما»: اسم موصول مشترک محلّاً مجرور، مضاف إلیه
«وقعتُ»: فعل ماضی معلوم، فاعلش «تُ»، صله
«فیه»: جار و مجرور متعلّق به وقعتُ، «ـه» ضمیر عائد صله
ترکیب جملات
«أنتَ القادر»: عطف شده است به جملهی مستأنفه و محلّی از اعراب ندارد.
«مُنیتُ»: جملهی صله و محلّی از اعراب ندارد.
«وقعتُ»: جملهی صله و محلّی از اعراب ندارد.
فافعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم،ای صاحب عرش بزرگ.
«فـَ»: حرف استیناف
«افعلْ»: فعل امر صیغهی هفت
«بي»: جار و مجرور متعلّق به افعلْ
«ذلك»: اسم اشارهی بعید، «ك» حرف خطاب، مفعول به برای افعل
«و»: عاطفه
«إن»: حرف شرط
«لم»: حرف جازمه
«أستَوجِبْ»: فعل مجزوم، صیغهی سیزده، باب استفعال، ریشه «وجب»
«ـهُ»: مفعول به و محلّاً منصوب
«منك»: جار و مجرور متعلّق به أستوجب
«یا»: حرف نداء
«ذا»: از اسماء ستّه، منادای مضاف، مفعول به برای أنادي محذوف، منصوب لفظاً
«العرش»: «ال» عهد ذهنی، «العرش» مضاف إلیه
«العظیم»: صفت مشبهة، نعت برای العرش
ترکیب جملات
«افْعَلْ بِي…»: مستأنفه و محلّی از اعراب ندارد.
«لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ…»: جملهی شرطیه و محلّاً مجزوم
«یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»: جملهی مستأنفه و محلّی از اعراب ندارد.
منبع
eitaa.com/sarf_v_nahve
t.me/sarf_v_nahve
فرم در حال بارگذاری ...